وصیت نامه امام خمینی

درس هایی از وصیت نامه امام خمینی

وصیت نامه امام خمینی

درس هایی از وصیت نامه امام خمینی

بایگانی

علی رغم یک دهه پر هزینه برای امریکا و جنگ های پی در پی و همچنین افزایش فشارهای مالی، همچنان تصمیم گیران این کشور بر سر استراتژی بزرگ امریکا اجماع دارند و تغییری در آن نمی دهند.

 

بری پوزن، استاد علوم سیاسی دانشگاه ام آی تی و مدیر برنامه ی مطالعات امنیتی در این دانشگاه است. وی دو کتاب با نام های"منابع دکترین نظامی" و "گسترش ناخواسته: جنگ متعارف و خطرات هسته ای"منتشر کرده است و دو مرتبه جایزه ویزه انجمن علوم سیاسی امریکا را به خود اختصاص داده است. وی در این مقاله بر استراتزی های اشتباه امریکا در جهان و ارائه راه حلی برای آن ها متمرکز است.

علی رغم یک دهه پر هزینه برای امریکا و جنگ های پی در پی و همچنین افزایش فشارهای مالی، همچنان تصمیم گیران این کشور بر سر استراتژی بزرگ امریکا اجماع دارند و تغییری در آن نمی دهند. بر اساس آنچه که اوباما و تیمش اظهار داشته اند، دموکرات ها و جمهوری خواه ها ممکن است که راجع به برخی مسائل جزئی سیاست خارجی با هم اختلاف داشته باشند، ولی بر روی اصول کلی هیچ اختلافی ندارند. این اصول کلی عبارتند از: اینکه ایالات متحده امریکا باید به لحاظ نظامی، اقتصادی و سیاسی بر جهان سلطه داشته باشد، امریکا باید رهبریش را در موازنه قدرت جهانی حفظ کند، باید برتریش را بر اقتصاد جهان استوار کند، باید بازارهای دموکراسی ها را بسط بدهد و نفوذش را بر نهاد هایی که ایجاد کرده است، افزایش دهد. 
با این هدف، دولت امریکا شبکه های امنیتی خودش را توسعه داده است. علاوه بر آن، در حالی که روابط با متحدینش را افزایش داده ، اعضای جدیدی را هم وارد ناتو کرده است و موافقتنامه های امنیتی بیشتری را با ژاپن منعقد کرده است. در خلیج فارس نیز، برای حفاظت از منابع نفتی، حدود ۱۵ درصد از بودجه نظامیش را صرف مجهز کردن نیروهای دریایی، هوایی و زمینی در این منطقه کرده است. همچنین چین را وارد لیست سیاه خود کرده و این کشور را با کمک متحدین خود محاصره کرده است؛ در حالی که روابط نظامی و سیاسی کمی با چین برقرار کرده است. 
سیاست خارجی امریکا در سال های اخیر سیاست خارجی ای فعال (یا به عبارتی همان مداخله گرایانه) بوده،  این کشور تلاش کرده تا از دولت های شکست خورده محافظت کند، در سومالی، هایتی، بوسنی، کزوو و لیبی مداخله نظامی کرده است، در مواردی از حقوق بشر حمایت کرده است، نهضت های ملی ای را که مقبول نبوده، سرکوب کرده و رژیم های دموکراتیک ایجاد کرده است. همچنین این کشور در پی مهار به اصطلاح کشورهای قرمز شامل ایران، عراق تحت حاکمیت صدام، کره شمالی و تا حدی سوریه بوده است. پس از ۱۱ سپتامبر، مبارزه با تروریسم و القاعده در دستور کار قرار گرفت. این استراتژی را بوش با شدت بسیاری دنبال کرد که در نهایت امریکا را درگیر جنگ های ناراحت کننده ای در افغانستان و عراق کرده است. تلاشی هم که امریکا در جهت عدم گسترش سلاح های اتمی داشته است و دغدغه مربوط به دستیابی تروریست ها به این نوع از سلاح ها، موجب افزایش تنش بین امریکا با کره شمالی و ایران را شده است. 
برای تعقیب تمامی این جاه طلبی ها، امریکا صد ها میلیارد دلار برای امور نظامی اش هزینه کرده است. این هزینه ها خیلی بیشتر از بودجه های دفاعی دوستانش و همین طور دشمنانش بوده است. علاوه بر این، نظامیان امریکایی دوران پرمشغله ای را سپری کرده اند: نیروهای امریکایی دو برابر آنچه که در طی جنگ سرد هزینه کرده بودند، در دوران پس از جنگ سرد هزینه داشته اند و مشغول انجام عملیات های نظامی بوده اند. در حال حاضر، بدون محاسبه ده ها هزار نیرویی که در افغانستان و عراق هستند، تقریبا ۱۸۰۰۰۰ سرباز امریکایی در کشورهای دیگر مستقر هستند. این در حالی است که هزاران نفر از سربازان امریکایی و متحدینش در عملیات های نظامی کشته شده اند. 
این استراتژی بی قاعده و مرگبار( مداخله گری) صدمه شدیدی به امنیت ملی امریکا زده است که تا کنون راجع به آن صحبت نشده است. این استراتژی، دشمنان امریکا را بیش از پیش برای مبارزه و مقابله تحریک می کند و موجب شده است تا متحدین امریکا علاقه ای برای افزایش بودجه های دفاعیشان نداشته باشند و البته قدرت های بزرگ هم برای مخالفت با سیاست های ایالات متحده با هم متحد شوند. در طی دهه ۹۰، از آنجا که امریکا از قدرتی که داشت و همینطور جنگ هایی که آگاهانه برای مداخله در آن انتخاب می کرد، این استراتژی قابل مدیریت بود و مشکل جدی ای بوجود نیاورده بود. با وجود اینکه در یک دهه اخیر قدرت نسبی این کشور افول کرده است، تصمیم گیران انتخاب های وحشتناکی برای جنگ با یک سری از کشورها و چگونگی انجام آن گرفته اند. مهم تر از همه، پنتاگون همچنان برای حفظ ساختار نیروهایش در این کشورها به گونه ای هزینه کرده که منجر به رکود و بدهی در داخل این کشور شده است. 
الان وقت آن رسیده است که ایالات متحده استراتژی سلطه هژمونیک خود را رها کند و بازدارندگی را جایگزین آن کند. این رویکرد به معنای آن است که اصلاحات در عرصه جهانی را کنار بگذاریم و به دنبال برقراری امنیت ملی باشیم. علاوه بر این، باید نیرو و تجهیزات نظامی را کاهش بدهیم و تنها در صورتی که لازم به جنگ هست وارد عرصه بشویم. 
به جز آن باید نیروهای مستقر در سایر کشور ها را بازگردانیم تا متحدینمان خودشان برای امنیت کشورهایشان تلاش کنند. در این صورت، امریکا از منابعش تنها برای تهدیدات بسیار جدی بین المللی استفاده خواهد کرد که در بلند مدت امنیت بیشتری را برای کشور به همراه خواهد داشت. 

کنش و واکنش 
پس از جنگ سرد، ایالات متحده به عنوان تنها قدرت در دنیای مدرن ظهور کرد. گرچه در طی این سال ها اقتصاد امریکا دچار مشکلاتی شده است و برخی کشورها، به لحاظ اقتصادی، هم طراز با آن شده اند ولی اقتصاد ایالات متحده همواره جز سه اقتصاد برتر جهانی باقی خواهد ماند. جی دی پی امریکا پنج برابر چین است و این

علی رغم یک دهه پر هزینه برای امریکا و جنگ های پی در پی و همچنین افزایش فشارهای مالی، همچنان تصمیم گیران این کشور بر سر استراتژی بزرگ امریکا اجماع دارند و تغییری در آن نمی دهند
به این معنا است که اقتصاد امریکا طلایه دار تولید کالا برای بازارهای داخلی است. امریکای شمالی دارای منابع خام بسیاری بوده و حدود ۲۹ درصد از تجارت امریکا با کانادا و مکزیک است. وضعیت ژئواستراتژیک امریکا باعث چنین مزیت هایی برای این کشور شده است. همسایگان این کشور در شمال و جنوب تنها بخش بسیاری کوچکی از تجهیزات نظامی را دارا هستند. اقیانوس های پهناور در شرق و غرب، دشمنان امریکا را دور نگه داشته است و داشتن سلاح های هسته ای، دشمنان این کشور را از فکر حمله به این کشور باز داشته است. 
با وجود تمامی امتیازاتی که ایالات متحده از آن برخوردار است و می تواند با تکیه بر آن امنیت خود را حفظ کند، ولی رفتار امریکا و سیاست خارجی ای که در پیش گرفته است به گونه ای است که گویی از ناامنی شدید در رنج است و بدون آنکه نیازی باشد، سیاست خارجی نظامی گرایانه را در پیش گرفته است. این استراتژی، عقب گرد قابل پیش بینی ای بوجود آورده است. از سال ۱۹۹۰، رقبا در عرصه بین الملل وارد موازنه نرم شده اند. چین و روسیه مرتبا از قواعد سازمانهای بین المللی برای زیر سوال بردن مشروعیت امریکا استفاده کرده اند. در شورای امنیت سازمان ملل، این دو کشور از حق وتوی خود برای مقابله با قطعنامه ی غرب برای بمیاران کزوو و حمله به عراق استفاده کردند. اخیرا نیز برای کمک به سوریه و جلوگیری از منزوی کردن این کشور تلاش یسیاری در این شورا کرده اند. این دو کشور در سایر عرصه ها نیز، همچون سازمان همکاری شانگهای، نیز با هم همکاری داشته اند. اگرچه که همکاری بین چین و روسیه به اندازه همکاری کشورها در ناتو مهم نیست ولی بسیار قابل توجه است. به خصوص اینکه بین این دو کشور مسائل سیاسی و مرزی بسیاری در طول تاریخ وجود داشته است. با توجه به وقایع تاریخی، اغلب، تهدیدات از طرف قدرت های بزرگ منجر به همکاری های غیرعادی می شود. 
چنین واکنش هایی تنها در صورتی که اقتصاد های نوظهور از قدرتشان برای افزایش توانمندی های نظامی استفاده کنند، رخ می دهد. اگرچه که توانمندی های اقتصادی و تکنولوژیکی چین و هند در حد ایالات متحده نیست ولی شکاف بین این دو کشور و امریکا کمتر و کمتر می شود. در حال حاضر، چین یک رقیب جدی محسوب می شود. اواسط دهه ۷۰ که اوج جنگ سرد بود، جی دی پی شوروی ۵۷ درصد جی دی پی امریکا بود. در سال ۲۰۱۱، چین به ۷۵ درصد جی دی پی امریکا رسید، و بر اساس گزارش صندوق پول بین الملل، تا ۲۰۱۷ جی دی پی چین به امریکا خواهد رسید. البته از آنجا که جمعیت چین زیاد است، بازدهی چین پایین خواهد بود؛ به طوری که محدودیت هایی را برای نظامی گری این کشور بوجود می آورد. ولی به هر حال، این کشور منابع لازم را برای اینکه سد راه امریکا و سیاست هایش شود را دارد. به جز آن، روسیه دیگر یک کشور ضعیف بدون دوست، که در دهه ۹۰ بود، نیست. در حال حاضر،اقتصاد روسیه حدودا به اندازه اقتصاد فرانسه و انگلیس است، منابع انرژی فراوانی برای صادر کردن دارد و هنوز برخی سلاح های مهم را تولید می کند. 
مبارزه با هویت 
همانگونه که کشورهای نوظهور توانمندتر شده اند، دولت های کوچک و خرده دولت هانیز توانمند تر شده اند؛ به طوری که ایالات متحده همواره در تلاش برای حذف، دموکراتیزه کردن و نظم دادن به این کشورها بوده است. چه در سومالی، صربستان، افغانستان، عراق یا لیبی، نیروی نظامی امریکا در حال جنگیدن با دشمنانی بود که توقع نداشت به آن اندازه توانایی مقابله با نیروهایش را داشته باشند ( با توجه به جنگ عراق از جنگ با ویتنام طولانی تر شد. در حالی که در جنگ ویتنام، کمک های بسیاری از جانب چین و شوروی به ویتنام شد). 
با این وجود، امریکا نمی تواند خارج از کشمکش و نزاع با دولت های کوچک باشد؛ چرا که این دولت ها با ارزش های بین المللی مخالف هستند و امریکا برای محافظت از این ارزش ها متعهد است. از آنجا که برتری نظامی امریکا بارز است، ولی تصمیم گیران سیاست خارجی این کشور لحظات سختی را برای " نه" گفتن به آن دسته از افراد، که معتقدند اگر جنگ ها طولانی و بزرگ شود و کشورهای کوچک سیاست های این کشور را تحت کنترل خود بگیرند، دارند. 
با توجه به توانایی و استقامت دولت های کوچک، تصمیم گیران سیاست خارجی امریکا باید یک وقفه ای در سیاست هایشان داشته باشند؛ چرا که استراتژی بزرگ امریکا مواجهه باز با ملی گرایی و انواع هویت های سیاسی ای است که شورشیان و تروریست ها از آن ها تغذیه می شوند. این نیروها انرژی سازمان یافته ای را برای گروه هایی که در داخل کشورها برای قدرت در حال رقابت هستند، برای جنبش های تجزیه طلب و همچنین برای تروریست هایی که مخالف نظم لیبرالی هستند، فراهم می کنند. اگرچه که مقامات رسمی در واشنگتن به گونه ای رفتار کرده اند که انگار می توانند به راحتی مسائل هویتی را با ایجاد پروسه های دموکراتیک، آزادی اطلاعات و توسعه اقتصادی از بین ببرند. در حقیقت، هویت یک مسئله ی حساس است و اگر کشوری بخواهد در این امور مداخله کند، آن ها با خشونت پاسخ خواهند داد. 
جنگ عراق یکی از جنگ های پرهزینه هویتی بود. مقامات کابینه بوش خودشان را قانع کرده بودند که یک اعمال قدرت نظامی طاقت فرسا موجب ایجاد دموکراسی در عراق می شود و موج دموکراتیزاسیون را در جهان عرب به همراه می آورد. علاوه بر این، القاعده را به حاشیه خواهد برد و نفوذ امریکا در این منطقه حفظ خواهد شد. به جای آن گروه های شیعی، سنی و کردها به خشونتی
امریکا باید بعد نظامی ای که ناتو با آن تعریف می شود را کنار بگذارد و آن را به یک سازمان سیاسی که در ابتدا بود تبدیل کند
که امریکا موجب آن بود، دامن زدند و نه تنها به خاطر نفاق با یکدیگر می جنگند، بلکه با نیرو های امریکایی نیز در حال مبارزه کردن هستند. در حال حاضر، حکومت شیعی در بغداد نه دموکرات است و نه موثر. تروریست های سنی همچنان حمله می کنند. کرد های عراق هم خودشان را جزئی از حکومت اصلی نمی دانند. 
امریکا در افغانستان نیز با استقبال خوبی مواجه نشد. طالبان همچنان از پذیرش نیروهای امریکایی خودداری می کنند، و از جانب پشتون های ملی گرا تغذیه می شوند. علاوه بر این، اعضای نیروهای امنیتی افغان تعداد زیادی از سرباز های امریکایی و ناتو را کشته اند. به خاطر تنبیه طالبان برای نقش غیر مستقیمی که در حمله ۱۱ سپتامبر داشت، بوش هزینه زیادی را برای ایجاد تغییرات در افغانستان داده است که اوباما نیز همین روند را ادامه داده است. 
دوستان بی خاصیت 
واکنش دیگر به استراتژی بزرگ ایالات متحده از جانب دوستان این کشور است: سواری رایگان . اتحاد کشورهای پسا جنگ سرد یا همان ناتو و موافقتنامه امنیتی ژاپن و امریکا، ضمانت و اطمینان بسیار زیادی را برای متحدین ایالات متحده در اروپا و آسیا ایجاد کرد، به طوری که تجهیزات دفاعیشان را به جای آن که خود تامین کنند، توسط امریکا مهیا کرده اند. 
ملل اروپا، از زمان جنگ سرد تا کنون، ۱۵ درصد در هزینه های نظامیشان کاهش داشته اند. علاوه بر این، هزینه های دفاعی ژاپن نیز ثابت مانده است. دولت امریکا نابخردانه هزینه های زیادی برای نیروی زمینی پرداخت کرده است. حتی پس از مطرح شدن ظهور چین و افزایش تجهیزات نظامی این کشور، ایالات متحده اقدام به افزایش ظرفیت نیروهای هوایی و دریایی نیز کرده است. 
اگرچه که این مناطق از جنگ اجتناب کرده اند، ولی امریکا برای حفاظت از صلح در این مناطق بار زیادی را بر دوش کشیده است. در حال حاضر، ایالات متحده ۴.۶ درصد از جی دی پی اش را صرف امور دفاعی کرده است. در حالی که کشورهای اروپایی عضو ناتو روی هم تنها ۱.۶ درصد و ژاپن ۱ درصد از جی دی پی شان راصرف این امور کرده اند. با جی دی پی قابل توجهی که این کشورها دارند می توانند خیلی بیشتر بر امور دفاعی سرمایه گذاری کنند ولی انگیزه ای برای این کار ندارند. در حالی که امریکا هزینه های اجتماعی اش را برای مدیریت بحران مالی کاهش داده است، به امنیت ژاپن و آلمان کمک می کند. تضمین های امنیتی ای که این امریکا به این کشورها داده است باعث ترغیب این کشورها برای به چالش کشیدن سایر قدرت ها شده است؛ به این خیال که در نهایت امریکا آن ها را نجات می دهد. 
ضمانت هایی که امریکا برای تامین امنیت سایر کشور ها داده است، علاوه بر اینکه هزینه های زیادی برای ایالات متحده داشته است، موجب مخالفت کشورهای بزرگ و کوچک با ایالات متحده شده و آن ها از هر فرصتی برای خشمگین کردن امریکا استفاده می کنند. تا کنون، امریکا از درگیر شدن در جنگ های غیرضروری دوری جسته است. گرچه، سیاست امریکا در قبال تایوان منجر به خشم چین شد که می توانست آتش یک جنگ را در آن منطقه آغاز کند. 
فیلیپین و ویتنام نیز متوجه شده اند که می توانند چین را در رابطه با مسائل مرزی خشمگین کنند و در صورت واکنش چین، زیر چتر امریکا محفوظ می مانند. این مسائل نه تنها منجر به دشواری همکاری با چین راجع به مسائل مهم جهانی شده است، بلکه موجب کشیده شدن امریکا در یک نزاع بی اهمیت مرزی نیز می شود. 
کشور دیگری که همین بازی را در پیش گرفته، گرجستان است. به خاطر توجهی که امریکا نسبت به این کشور دارد، در آگوست ۲۰۰۸ این جمهوری کوچک، ادعاهای مرزی اش را در اوستیای جنوبی با روسیه مطرح کرد. گرجستان بدون توجه به تفاوت هایش با روسیه و عدم دسترسی به کمک از جانب امریکا جنگی را آغاز کرد که منجر به قدرتمند جلوه کردن روسیه و عدم کارایی امریکا شد. 
این مسائل در خاورمیانه هم هست. اگرچه که امریکایی بارها با اسراییلی ها راجع به مسائل مرزی و اسکان یهودیان در فلسطین گفت و گو داشته است، .ولی اسراییل همچنان در حال افزایش جمعیت خود است. حمایت های مالی و نظامی ای که امریکا به اسراییل می کند، به اورشلیم این تضمین را داده است که پیامد این قبیل سیاست گذاری ها صدمه ای به اسراییل نمی زند و همواره حمایت امریکا را دارد. همین مسئله روند صلح را در این منطقه کند کرده است و سیاست های اسراییل در برابر مسئله فلسطین ابزاری است جهت بهبود روابط امریکا با دنیای عرب. 
یک استراتژی زیرکانه 
ایالات متحده باید تمایلات سلطه جویانه و غیر ضروری را کنار بگذارد و استراتژی بزرگ محدود تری را دنبال کند. ایالات متحده نباید به سیاست انزواگرایی بازگشت کند، ولی باید تمام تلاش خود را بر روی سه چالش بزرگ متمرکز کند: جلوگیری از ظهور یک رقیب قدرتمند که سعی در برهم زدن موازنه قدرت جهانی دارد، مبارزه با تروریست و جلوگیری از اشاعه سلاح هسته ای. این چالش ها اگرچه که چالش های تازه ای نیستند ولی امریکا باید سیاست های خاصی برای تعقیب آن ها طراحی کند. 
حدود یک قرن است که امریکا تلاش کرده است که تنها قدرت باشد. چرا که اگر سایر قدرت ها با هم متحد شوند، به طور مستقیم برای امریکا یک تهدید محسوب می شوند. برای جلوگیری از چنین اتفاقی، ایالات متحده وارد جنگ با آلمان و ژاپن، و پس از آن مهار شوروی شد. اگرچه که چین، در نهایت، سلطه امریکا را در این منطقه می پذیرد، ولی نسبت به این وضعیت بی تفاوت
هم نیروی دریایی و هم نیروی زمینی امریکا باید به نصف کاهش پیدا کند و تنها آن میزان از نیروها باقی بمانند که برای حفظ امنیت در این مناطق ضرورت دارند
نخواهد بود. اقتصاد چین همچنان مشکلات عدیده ای دارد و با دولت های قدرتمندی، مثل هند و روسیه که هر دو دارای سلاح هسته ای هستند، محاصره شده است که نسبت به رشد و افزایش قدرت چین حساس هستند. 
ژاپن نیز، اگرچه برای امور دفاعی چندان هزینه نمی کند، به اندازه کافی به لحاظ تکنولوژیکی و منابع مجهز و غنی هست که وارد ائتلافی برای مقابله با چین شود. سایر کشورهای ساحلی آسیای شرقی نیز، بدون نیاز به حمایت امریکا، می توانند علیه چین وارد یک منازعه شوند. ایالات متحده باید به عنوان منبعی برای حمایت و کمک به این کشورها باقی بماند. ولی باید به گونه ای عمل کند تا برای چین تهدید محسوب نشود و یا موجب آن نشود تا سایر کشورها از امریکا سواری مجانی بگیرند. 
ایالات متحده همچنین باید از خود در برابر القاعده و سایر گروه های مشابه، حفاظت کند. از آنجا که القاعده زندگی امریکایی ها را تهدید می کند، لذا ایالات متحده باید سیستم های امنیتی و نیروی هوایی اش را بیش از پیش تقویت کند. مداخله گرایی محدود تر نیز می تواند به این مسئله کمک کند. چرا که حضور نیروهای امریکایی در عربستان سعودی موجب تحریک بن لادن برای حمله به امریکا شد. زمانی که مسئله تهاجم پیش می آید، ایالات متحده باید عملیات های تروریست ها را در مکان های گوناگون پیگیر شود. این مسئله موجب می شود تا این گروه ها منابع اندکشان را صرف بقای خود کنند تا اینکه برای حمله ای دیگر به کار بگیرند. ایالات متحده باید به کشورهای ضعیف کمک کند تا نیروهای امنیتیشان را ارتقا ببخشند. گهگاه، ارتش ایالات متحده مجبور خواهد بود تلاش هایش را با حملات هوایی، حملات هواپیماهای بدون سرنشین و عملیات حملات خاص تکمیل کند. 
ولی امریکا همواره باید این مسئله در دستور کار خود داشته باشد. تروریست ها ضعیف تر از آن هستند که بخواهند به حاکمیت، یکپارچگی و جایگاه قدرت امریکا ضربه بزنند. لذا مبارزه با این تهدیدات از طریق اصلاح سایر جوامع، مثل افغانستان، نه تنها هزینه زیادی دارد بلکه نابخردانه است. 
در نهایت، استراتژی بزرگ مهار به مسئله سلاح های هسته ای نیز باید توجه کند. از آنجا که خود این مسئله یک نوع بازدارندگی ایجاد می کند، خطر چندانی را متوجه ایالات متحده نخواهد کرد. ولی امریکا باید مانع بازیگران غیردولتی از دستیابی به این سلاح ها شود. به این منظور، این کشور باید با سایر کشورها همکاری کند. تاکنون، امریکا تا حدی با پاکستان در این رابطه همکاری داشته است ولی باید بیش از این ها در این عرصه فعالیت کند. 
زمانی که یک حکومت، به هنگام انقلاب، کودتا یا جنگ داخلی، کنترلش را بر سلاح های هسته ای از دست می دهد شرایط دشوارتر می شود. در شرایط ثبات، امریکا می تواند با کمک بازیگران داخلی، گسترش این سلاح ها را کنترل کند. در برخی شرایط، امریکا می تواند به گونه ای دیگر رفتار کند. مثلا به افرادی که این سلاح ها را تصرف کرده اند هشدار دهد که در صورت هر گونه استفاده از این سلاح ها، عملیات متقابل انجام می شود. همچنین امریکا می تواند راه های دریایی و هوایی بین المللی را به گونه ای تحت نظارت خود بگیرد تا از قاچاق این سلاح ها جلوگیری کند. 
این راهکارها ممکن است، با توجه به خطری که سلاح های هسته ای دارند، نامناسب باشد. اما گزینه استراتژی مبارزه با جنگ های متعارف پیشگیرانه در برابر قدرت های هسته ای نوپای راه حل گران و نامطمئنی برای تکثیر این سلاح ها است. آنچه که اغلب دولت اوباما به عنوان پیشگیری و بازدارندگی ایران هسته ای تکرار می کند، با توجه به اینکه بسیاری از جنگ های پیشگیرانه اشتباه بوده اند و همین طور توانمندی ای که امریکا برای مهار دارد، غیر قابل قبول است. چراکه هر چه امریکا برای جلوگیری از اشاعه این سلاح ها متوسل به نیروی نظامی شود، کشورهای دیگر برای بازدارندگی از این قبیل جنگ ها، برای دستیابی به سلاح هسته ای بیش از پیش ترغیب می شوند. 
هرچه امریکا بیشتر بازداندگی را پیشه می کند، باید از رقابت های تسلیحاتی نیز جلوگیری کند. همان طور که در گذشته شاهد بودیم، رقابت بین امریکا و شوروی در این عرصه خطرات زیادی را به دنبال داشت. سلاح های هسته ای همچون یک ابزار محکم برای بازدارندگی عمل می کند. ولی بهتر آن است که نیروها کوچک تر و مدیریت شده بازدارندگی را انجام دهند. برای آنکه واقعه جنگ سرد دوباره تکرار نشود، ایالات متحده باید یک رژیم چند جانبه کنترل سلاح برای جلوگیری از جنگی دیگر و کنترل این سلاح ها ایجاد کند. 
بازدارندگی در عمل 
استراتژی بزرگ بازدارندگی، سیاست خارجی امریکا را مجبور به تمرکز بر سه هدف گفته شده در این مقاله می کند. در عمل این مسئله چگونه خواهد بود؟ در ابتدا، باید اتحاد هایش را از نو ایجاد کند تا کشورهای بیشتری را برای تقبل مسئولیت های جدید وارد این عرصه ها بکند. ناتو آسان ترین مورد است. امریکا باید بعد نظامی ای که ناتو با آن تعریف می شود را کنار بگذارد و آن را به یک سازمان سیاسی که در ابتدا بود تبدیل کند. بیشتر نیروهای امریکایی مستقر در اروپا باید به وطنشان برگردند. ولی، با توجه به موافقتنامه های بسته شده، ایالات متحده می تواند تعداد محدودی از نیروهای دریایی و هوایی را در این مناطق باقی بگذارد. 
پیمان امنیتی با ژاپن مشکل پیچیده تری است. این پیمان نیاز به مذاکره مجدد دارد نه اینکه فسق شود. بر اساس این پیمان، امریکا بار زیادی برای
البته امریکا می تواند به سیاست هایی که در حال حاضر دنبال می کند ادامه دهد و منابعش را به هدر دهد و موجب نفرت کشورها و مردم بیشتری شود
دفاع از ژاپن بر دوش دارد؛ در حالی که در صورت نیاز، دولت ژاپن کمک هایی را برای امنیت کشورش به امریکا می دهد. در حالی که این مسئله باید عوض شود. این گونه که ژاپن خود مسئولیت دفاع از کشور را بر عهده بگیرد و در صورت نیاز از امریکا کمک بخواهد. 
با توجه به ظهور قدرت چین، تمام نیروهای امریکایی نباید منطقه را ترک کنند. ولی باید تعداد این نیروها را تا جایی که برای مسائل نظامی ضروری است حفظ کند. همه ی نیروهای دریایی امریکا باید از ژاپن عقب نشینی کنند و مشاجرات مربوط به جزیره اکیناوا را تمام کنند. نیرو های زمینی و هوایی امریکا نیز، در حد ضرورت، می توانند در ژاپن باقی بمانند. در سایر نقاط مثل آسیا، نیروهای نظامی امریکایی می توانند برای بحران های احتمالی در این منطقه، با سایر کشورها همکاری داشته باشند ولی نه اینکه به طور دائم نیروها را در این منطقه مستقر کند. 
بخش نظامی نیز باید تعهداتش را نسبت به منطقه خلیج فارس مورد بازبینی قرار دهد: ایالات متحده باید از کشورهای این منطقه در صورت حمله حمایت کند ولی نمی تواند مسئولیت کمک به آن ها برای دفاع از خودشان در مواجهه با مشکلات داخلی را بر عهده بگیرد. امریکا همچنان باید از کشورهایی که از قدرت های منطقه ای چون ایران در هراس هستند حمایت کند. همان گونه که در گذشته، زمانی که عراق به کویت حمله کرد، این کشور را از این منطقه به عقب راند. نیروهای زمینی آماده حمله می توانند به راحتی مورد حمله هوایی قرار بگیرند. موشک ها و هواپیماهای کروز امریکایی در منطقه می توانند در شرایط خطر کمک مناسبی در این منطقه باشند. نیروی دریایی امریکا به گونه ای است که می تواند نیروهای زمینی کشورهای عرب در این منطقه را در صورت بروز مشکلی، یاری کند. همانگونه که در جنگ خلیج فارس رخ داد. 
ولی سربازان امریکایی دیگر نیازی ندارند تا در این منطقه، که احساسات ضد امریکایی را بر می انگیزند و موجب پیوند امریکا با نظام های اتوکرات غیرقانونی می شوند، حضور داشته باشند. برای مثال بحرین از اوضاع نابسامان داخلی رنج می برد، به طوری که مسئله حضور نیروهای امریکایی در آنجا را غیر ممکن کرده است. جنگ عراق ثابت کرد که تلاش برای ایجاد یک رژیم جدید در یک کشور عربی کار نابخردانه ای است. دفاع از حکومت فعلی که درگیر شورشیان داخلی است نیز کار بیهوده ای خواهد بود. 
بر اساس استراتژی بزرگ بازدارندگی، میزان فعالیت نیروهای نظامی امریکایی می تواند کاهش یابد، هم برای آنکه پول بیشتری پس انداز کنیم هم اینکه به متحدینمان بفهمانیم تا زمان آن فرا رسیده که خودشان مسئولیت دفاع از کشورهایشان را بر عهده بگیرند. هم نیروی دریایی و هم نیروی زمینی امریکا باید به نصف کاهش پیدا کند و تنها آن میزان از نیروها باقی بمانند که برای حفظ امنیت در این مناطق ضرورت دارند. مثلا در مکان هایی که باید از منابع کلیدی دفاع کنند و یا برای کمک به مهار حمله احتمالی حضور داشته باشند. در هر حال، امریکا برای ایجاد امنیت باید با نیروهای نظامی سایر کشورها همکاری کند و نباید تصور کند که مسئولیت حل تمامی مشکلات امنیتی را بر عهده دارد. 
رها کردن 
تغییر سیاست خارجی امریکا، به محدودیت، منافع بیشتری را برای ایالات متحده به همراه خواهد داشت. علاوه بر این، منابع و زندگی افراد هم حفظ می شود. همین مسئله، متحدین امریکایی را نیز به فکر تقبل مسئولیت حفظ و ایجاد امنیت خودشان می اندازد. علاوه بر این، متحدین امریکا برای ارتقا اوضاع نظامی و سیاسیشان تلاش بیشتری می کنند. علاوه بر این عقب نشینی امریکا موجب کاهش خلا های امنیتی می شود. 
البته متحدین امریکا تمامی تلاش خود را می کنند تا امریکا از سیاست هایش عقب نشینی نکند. برخی از این متحدین قول داده اند که به اوضاع نظامیشان سرو سامانی بدهند. البته هدفشان این است که در وقت مناسب، دوباره ارتقا اوضاع نظامی را رها می کنند و دوباره به امریکا وابسته خواهند شد. برخی دیگر می گویند که اوضاع نابسامان داخلیشان مانع از این می شود تا هزینه و منابعشان را صرف امور نظامی بکنند. برخی دیگر مسئله را به ارزش ها و اصول مشترک ارتباط می دهند. دیگر متحدین هم ترجیح می دهند که سیاست دنباله روی را پیش بگیرند تا اینکه سیاست موازنه را در قبال همسایگانشان در پیش بگیرند. تعداد کمی هم از این متحدین تهدید کرده اند که اگر امریکا عقب نشینی کند، تبدیل به یک کشور مخالف نظم موجود می شوند. سیاستگذاران امریکایی باید این مسئله را در نظر بگیرند که امکان ندارد متحدین ثروتمندشان از مواضع مربوط به حاکمیتشان، به خاطر قدرت های منطقه ای، بگذرند. در واقع تاریخ نشان داده است که دولت ها بیشتر به دنبال موازنه هستند تا دنباله روی. با توجه به دشمنان بالقوه، ایالات متحده می تواند به سیاست بازدارندگی ادامه دهد که این سیاست منافع حیاتی این کشور را تهدید می کند. 
البته امریکا می تواند به سیاست هایی که در حال حاضر دنبال می کند ادامه دهد و منابعش را به هدر دهد و موجب نفرت کشورها و مردم بیشتری شود. اگر بدهی های امریکا افزایش یابد و قدرت به دست کشورهای دیگر بیافتد، برخی بحران های آتی سیاسی و اقتصادی موجب می شود تا امریکا به طور ناگهانی تغییر رویه دهد و کشور های دوست و نه چندان دوست را مجبور کند تا آن ها هم تغییر رویه بدهند و خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. به نظر می رسد که این راه، برای امریکا، بسیار خطرناک است.

  • عطیه طاهری راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی